• 1404 چهارشنبه 19 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6211 -
  • 1404 چهارشنبه 19 آذر

وايلد از روح آدمي مي‌گويد

محمدحسن ابوالحسني

همان‌گونه كه بعضي رمان‌ها در تاريخ ادبيات معروف شده‌اند و خوانندگان زيادي دارند، برخي نامه‌ها هم از حيطه زندگي خصوصي بيرون زده و معروف شده‌اند. شايد آن نامه‌ها قرار بوده صرفا به دست شخص خاصي بيفتند، اما كيفيت ادبي‌شان سبب شد دستان غريبه زيادي آنها را در اختيار گيرد. يكي از اين نامه‌هاي معروف، «از اعماق» نام گرفته و نوشته اسكار وايلد است.
 در بدو امر، عنوان ما را جذب مي‌كند و از خود مي‌پرسيم چه كسي آنقدر جرات و جسارت دارد كه از اعماق روح آدمي سخن بگويد؟ عنوان گيراست و ما را به خواندن نامه‌اي صد و هفتاد صفحه‌اي ترغيب مي‌كند، نامه‌اي كه اسكار وايلد در ماه‌هاي آخري كه در زندان ردينگ سپري كرد، نوشت و مقصد آن هم كسي نبود جز لرد آلفرد داگلاس، مسبب به زندان افتادنش. داگلاس دوست صميمي وايلد بود، اما وقتي مي‌خوانيم كه چه رفتار مغرضانه و سنگدلانه‌اي با وايلد داشته، او را از هر دشمني، دشمن‌تر مي‌پنداريم. 
در طول متن، وايلد همچون يك قاضي ظاهر شده و گناهان داگلاس را يك به يك برايش برمي‌شمرد. احساس مي‌كنيم كه وايلد نهايت دقت را به خرج داده تا هيچ اتهامي را از ياد نبرد. مي‌فهميم كه داگلاس نه‌تنها باعث سرافكندگي و رسوايي اخلاقي وايلد شده، بلكه او را به لحاظ مالي نيز تضعيف كرده و مسبب ورشكستگي‌اش بوده. داگلاس، شام و ناهارهاي گران‌قيمت زيادي را به حساب وايلد ميل كرده. او همچنين سبب شده خانواده وايلد عملا فروبپاشد.
 شمار اتهاماتي كه به وي وارد مي‌شود چنان زياد است كه در گناهكار بودنش جاي شكي باقي نمي‌گذارد؛ شايد بعد از چند صفحه پيش خودمان، گناهكار بودن داگلاس را بديهي بپنداريم و نويسنده را بابت دقت ريزبينانه و قاضي‌مآبانه‌اش سرزنش كنيم. اما جايي براي سرزنش نويسنده نيست، چون پاي زندگي او در ميان است، زندگي‌اي كه نابود شده و از اوج شهرت و احترام به منتهاي بي‌آبرويي و ورشكستگي رسيده.اما شايد از يك جهت بتوانيم وايلد را سرزنش كنيم و آن هم به اين خاطر كه چرا به اين دوستي مخرب و پرهزينه پايان نداده. 
وايلد كاملا موفق مي‌شود كه همدلي و اندوه ما را از آن خويش سازد. او رنج خويش را بر گسترده وسيع‌تري قرار مي‌دهد؛ رنج او ديگر يك تجربه اتفاقي نيست كه ممكن است براي هركس پيش‌ آيد، بلكه دليل خاص و مرهم خاص خويش را يافته است. مي‌گويد: «هر جا اندوه باشد، آنجا زمين مقدس است. روزي معناي اين كلام را درخواهي يافت تا زماني كه آن را نفهمي، چيزي از زندگي نخواهي فهميد.» او با تمسك به مسيحيت رنج خود را توجيه كرده و قابل تحمل مي‌سازد.
 وايلد در زندان به يك نسخه يوناني انجيل دست يافته و مطالعه نثر مسجع و زيباي اين كتاب را يكي از لذت‌هاي شگرف زندگي‌اش دانسته. در بخشي از كتاب، وايلد شخصيت مسيح را تحليل مي‌كند و رابطه او با خود و هنرش را مي‌سنجد. او رنج مسيح را يك رنج زيبا تلقي مي‌كند كه به ارزش زندگي مي‌افزايد. همچنين مسيح را سرسلسله فردگرايان و آغازگر  ديدگاه رمانتيك تلقي مي‌كند. 
وايلد دركي مدرن و جالب از مسيح ارايه داده است. مثلا به ما مي‌گويد: «من بين زندگي حقيقي مسيح و زندگي حقيقي هنرمند ارتباط خيلي نزديك‌تر و بي‌واسطه‌تري مي‌بينم.» يا در جاي ديگري مي‌گويد: «آن چيزي كه نشانه بارز هنر رمانتيك شمرده مي‌شود براي مسيح مبناي حقيقي زندگي عملي بود.... او نيز مانند همه صاحبان طبع شاعرانه، افراد نادان را دوست مي‌داشت. مي‌دانست كه در روح فردي كه نمي‌داند، همواره جايي براي يك فكر درخشان وجود دارد. اما تاب تحمل مردم ابله، به ويژه آنان را كه تحصيلات موجب بلاهتشان مي‌شود نداشت- كساني كه لبريز از عقايدي هستند كه حتي يكي از آنها برايشان قابل درك نيست، يك گونه مشخصا مدرن كه مسيح به عنوان گونه‌اي توصيفش مي‌كند كه افرادش كليد دانش را در اختيار دارند، اما نه خودشان مي‌توانند از آن استفاده كنند و نه به ديگران اجازه استفاده مي‌دهند.»
 همچنين مي‌گويد: «و مهم‌تر از همه اينكه مسيح نمونه اعلاي فردگرايان است.» او دركي از مسيحيت ارايه داده كه شايد براي برخي مسيحيان قابل پذيرش نباشد، اما حداقل اين مزيت را براي خودش دارد كه تحمل رنج را آسان‌تر كند. اگر قرار بود نامه‌اي صد و هفتاد صفحه‌اي بخوانيم كه در آن يكايك تقصيرات داگلاس شمرده شده و نويسنده به بيان حوادث ريز و جزيي اكتفا كرده باشد، خسته مي‌شديم و در ميانه راه او را به حال خود رها مي‌كرديم، اما نگرش وايلد در جايي وراي رنج خودش مي‌ايستد؛ او نشان مي‌دهد كه عميق‌ترين رنج‌ها اگر با يك جهان‌بيني خاص همراه شوند، قابل تحملند. «از اعماق» نامه‌اي است كه از ژرفاي وجود برآمده و بر ژرفاي ذهن خواننده مي‌نشيند. اين داستان اندوهناك وايلد است، كسي كه مدت‌ها در محافل مختلف رفت‌وآمد مي‌كرد، هم روابط اجتماعي وسيعي داشت و هم طنزپردازي شاداب بود، اما ناگهان به قعر تنهايي و شرمندگي سقوط كرد. او در مسيحيت دستاويزي براي پذيرش رنج و مرهم نهادن بر آن مي‌يابد.البته وايلد تنها در كار مرهم‌جويي نبوده، بلكه جامعه را هم در برخوردي كه با محكوم دارد، مقصر مي‌بيند. او معتقد است جامعه، محكومان را در جايي كه نياز به دلجويي و تفقد دارند به حال خود رها مي‌كند. جامعه كم‌مايه است، چراكه قادر به درك عملي كه انجام داده، نيست و محكوم را با سرشكستگي و رنج‌هايش به حال خود رها مي‌كند. جامعه متوجه نيست كه طرد يك انسان چه تاثير مخربي بر او مي‌گذارد.
اطلاعات كتاب‌شناختي: وايلد، اسكار (1388) از اعماق. ترجمه مريم اميني. تهران: نشر مركز.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون